پایا ن جنگ نا تمام!
خوشه چين خوشه چين

قابل توجۀ

:قسمت اول

درین روزها زمزمه ها طوری است که بعد ازهفت سال شکست کنفرانس بن که در غیاب مردم تشکیل شده بود وهیچ ما هیت قانونی نداشت.

  روی تهداب کج بار دیگردرغیاب مردم ازانتخابات عمومی صرف نظر شود. در چشم مردم خاک پاشیده شود. جای پرد ل را به شیردل تعویض نمایند وجای شیردل را به پردل.

  از کوزه همان طراود که دراوبود.

ادامه وضع چنین کار به این معنی که روی فورمول غلط تأ کید کردن ازنظرعیاران اعتبار حقوقی و انسانی ندارد درحقیقت یک بار دیگر اعلان دشمنی با ملت مظلوم و بیچاره است.

تشویش نداشته باش مادروطن

ازهرگوشه وکنارهرات باستان این خلق فرهنگ پرورازحلقوم «عیاران» صدا بالا میشودوپیام میرساندکه نیاززمان برای نجات وطن، دستان«عیاران» ناموس پرست را فشارمیدهد.

بلی خواست و نیاز زمان یک سوال است. سوال به جواب احتیاج پیدا مینماید که باید برآن پرداخته شود. آن سوال عبارت از پایا ن جنگ نا تمام است.

مریضی ازبلندی درجۀ حرات بدن شکایت داشت نزد داکتر ببردندش زمانیکه داکتر  مریض را معاینه کرد دید درجۀ حرارت بدن مریض به 39 رسیده است. هدایت به معاینۀ خون وادرار وگرفتن عکسهای شش وغیره جاهای ضروری بدن  را داد وگفت که باید اول مرض را بشنا سیم وبعد علت وناقل مرض را  پیدا نمائیم اگر ما توانستیم که مراحل اولی را به صورت درست تعقیب نمائیم درمراحل بعدی در  تداوی مریض مشکلی وجود ندارد.

   حال که نوع مرض تشخیص شد متخصص نوع مرض به جراح ماهر و وارد به کارتوصیۀ عاقلانه مینماید این مریض را باید عملیات نمائی بعد ازعملیات مریض شفا می یابد.

   درضمن داکتر راجع به تب صحبت کرد تب چطوردروجود مریض پیدا میشود. انسان موجود فعال واورگانیزم خیلی پیچیده ومغلق است میان مرگ و زنده گی قرار دارد یعنی که اورگانیزم وجود توان مندی ترمیم ناشی ازتخریب ودفاع از حمله را ازخود دارد درمقابله عنصر بیگانه دروجود. طورمثال ویروس یا مکروب بیگانه به شکلی ازاشکال داخل وجود میگردد در مقابل این عنصر بیگانه وجود انسا ن شروع به افرازات کرویات سفید خون مینماید. وجود انسان میدان جنگ قرارمیگیرد  دراین گیرودارجنگ میان مرگ وزندگی حرارت وجود بالا میرود.هرگاه جنگ دامنه دار راه علاجش پیدا نشد  درصورت پیروزی مهاجم عنصر بیگانه انسان به طرف مرگ سوق داده میشود.

   بلی مرگ حتمی را که اجل نا میده اند جلوگیری کرده نمیتوانیم یعنی مرگ حق است. اما از حادثات تصادفی و تصنعی که باعث مرگ جنایت و حتی فا جعۀ بشری میگردد باید جلوگیری شود.

زندگی شرین است


هر فرد منحصر به خودش است وازملیون ها اسپرم یک تا انتخاب شده است  از لحاظ  حضور فزیکی درروی کرۀ زمین بی نظیر است. هیچ انسان ازبوجود آمدنش نمیداند که چطور بدنیا آ مده است همین قدرخواهد گفت که به حکم اجبار از جانب پروردگار خلق شده است. بلی خلق شده است تا که زندگی نماید و به زندگی معنی ببخشد. هیچ کسی از همان ابتدای تولد خودش داستان زندگی خود را ازقبل تنظیم کرده نمیتواند. امامیتواند بگوید که این دورۀ طفولیتم به گونه سپری شد واز زندگی دوران جوانی قصه های خواهد نمود. راجع به فصل دیگرزندگی اش یعنی دورا ن پیری و جهان حاصل از اشتباهات و تجربه چیزی را به طور دقیق و حتمی پیش بینی کرده نمیتواند بگوید که زندگی بعدی من اینطور پیش میرود.اما خواهد گفت که من یک فرد میباشم در جریان زندگی خود به حیث یک فرد عمل مینمایم. ودیگران همه افراد در ذات خود یک فرد خاص اند. همه  افراد به حیث یک فرد خاص عمل مینمایند درین گفت و شنودفرد وفردیت پایان زندگی افراد نامعلوم است . پس  منحصر به فرد بودن وظیفه میدهد که هرفرد کارنامۀ زندگی خودرا قدم بقدم در میدان عمل خودش قلم بزند وتاریخ خودرا رقم بزند . درین راه یگان نفر این جادۀ زندگی فراز و نشیب را زیبا ترتیب و تنظیم مینماید  یعنی که زندگی خودرا زیبا تر کرده و زیبا مینویسد. همانطوریکه انسانها از لحاظ قیافۀ ظاهری متفاوت خلق شده اندهمین گونه  توانائیها ،خوشیها ومصیبتها،،ناکامیها وکامیابی ها،عشق، محبت درافراد متفاوت است همۀ اینها دروجود اشخاص متفاوت تبلورمییابند.

   انسان زنده وفعال منحصربفرددرمیان امواج خوشیها شادمانی توانمندیها پیروزی ونا کامیها ،عشق و محبت  دست و پنجه نرم مینمایدهمه معنی زندگی را به معرفی میگیرند.  

  انسانها میتوانند آیندۀ زندگی خودرا در میدان عمل خانه پری نمایند.انسان تاریخ ساز زندگی خودرا به حساب منحصربودنش خودش مینویسد. منحصر بودن به فرد انسان را تعریف کردیم اما از اجتماعی بودن انسان هیچ حرفی در میان نیامد.

  بلی! انسا ن موجوداجتماعی است. ازدواج مینماید، طفل بدنیا می آورد .ازان حراست وپاس داری مینمایند تا که طفل خود به پای خود استاده شود وراه روان گردد. فامیل میسازد. خانواده، در میان خانواده مطابق خواست و نیاز قوانین ایجاد مینماید وازقوانین ایجاد شده اطاعت مینماید. قوم واقوام را بوجود می آ ورند ، از  قبیله قبایل وملیت هارا  جمیع ملیت ها  درمناسبات انسانی و رفع ضرورت های با همی شهرهارا بوجود می آ ورند. شهرها  مراکز ارتباتات قراء و قصبات میگردند یعنی شهرها که همه کس میگوید شهر ازما است.درشهرها درهمه استقامتها ونهاد های اجتماعی وکلتوری معیارها وارزش ها تعین میگردد(( ازشهر برای از نرخ نه)) درشهرها، فرهنگها کلتورها درهم می آمیزند مخلوط ومرکب میشوند. انسان ایجاد گر،خلاق، سازنده است وافزارمی سازد و بوسیلۀ افزار برای کشفیات جدید به سوی لا یتناهی ها گام برمیداردودرمنا سبات اجتماعی  دریک رابطۀ تنگا تنگ دایمی برای بقا وادامۀ حیات خود را قرار میدهد.                                           تابه اینجا که نوشته آمده ایم این را باید بدانیم که انسان در فضای لا یتنهاهی تولد نیافته است که به گونۀ هوا وبخارسیلان نماید و تنها جنجال با با د وابربارا ن وفلک داشته وازجاذبه های زمین شکایت داشته باشد.

      

     بلی این گفته هارا صرف درمورد انسانها گفته آ مدیم، کارخوبی انجام دادیم  و گفتیم ولی این را هم باید متذکرشد که انسان موجود متفکرخلاق ایجاد گر وتوانمند است. این توان مندی وخلاقیت انسان برای انسان نسبت به سائرزنده جانها برتری میدهد که تعریف میشود انسان شریف است ونجیب است.

   بلی شرافت انسان ونجابت انسان درزمان ومکان درزندگی باهمی ومناسبات اجتماعی معنی پیدا مینماید.

 ازقبل معذرت میخواهم اعصاب دوستان ما خراب نشود که حقیقت تلخ است. کدام مکانی برای ما موجود است که در قالب فوق خودرا یافته بتوانیم و بگوئیم که در قطار اشرف مخلوقات قرار گرفته ایم.

سفیدی رفت سیاهی آ مد. روزروشن مردم افغانستان شب تاریک شده است.

ازین خاطر است که مادروطن میگوید.

هيچ کسی ويرانيم را حس نکرد

حدود اربعۀ جنجا لیم را حس نکرد

بیگناهم ز ابحار دورماند م تا ابد

هردم شهید ی نا مرادیم را حس نکرد

زفضایم ابر باران هردو رخت بست

خشکی دریاها تا بستانیم را حس نکرد

 درهجوم وحشت های تاریک قرن

  غلطیده به خون جانفشانیم را حس نکرد

 بنگرميان  شعله های دود و باروت

مرگ فرزندان جان جانیم را حس نکرد

آن که  باویرانیهای بوم برم خوش بودست

خراسانی،سیستانی، کلکانیم را حس نکرد

تشویش نداشته باش مادروطن

مادروطن تشویش نداشته باش اینک به سروقت به نجاتت میرسیم ،بخیر و خوبی اززندان وحشت غرب نجات پیدا مینمائیم  برای نجات تو خودرا میرسانیم ما اکنون دانسته ا یم که:                                                           فرزندان اصیل تورا به گونۀ دراینجا وآنجاگروگان گرفته اند.تورا دراشغال  «توده هارا» دراغفال،این منزل اول است که آغازیدیم برای نجاتت،منزل به منزل خودرا میرسانیم برای نجاتت مادروطن،برای ما فرزندان اصیلت عیاران نامدارقرنها « ابومسلم، یعقوب لیس،ثمک عیار،کاوه آهنگر،غازیان جنگ اول دوم وسوم افغان وانگلیس« امیرحبیب الله کلکانی» درسها داده اند

  ای وطن چون رستم برای رها کردن کاووس میتپید« عیاران» رستم گونه  رخ به سویت میکنم، اول این شیر پنهان شده درنیستان را پوزبرخاک،ازپا درآورده شکمش پاره،تنش را به زورخدا دوتا میکنم. پوست ازفرق سرجدا تا به پا میکنم صبحگاهان هنگام طلوع آ فتاب ازپشت کوههای بلند راه بیابان ودشت سوزان را درپیش میگیرم.تاکه زبانم ازتشنگی کفه کفه شود.ازفرط تشنگی ونا چاره گی روبه آسمان میکنم میگویم ای خدای من وچاره ساز، رنج و آ سایش همه اش از تواست. اگرازرنج ما افغانها خوشنودی، رنج من بسیارشد. بلی ما این تکلیف و جنجال را به خود خریده ایم.مگرای خداوند بی نیاز ما وطن پرستان را ببخش کشور ومردم مارا ازچنگال اهریمنان نجات بده که این ها توده ها ی بی دفاع بندگان تواند و پرستنده تواند. 

ما«عیاران» سروجان خودرا برای وطن ونجات مردم نهاده ایم. ای خداوند بی نیازقاضی حقیقی توئی،توخوتماشاگری دیدی که زیرهرنام مقدس کارهای نامقدس رادرسرزمین ماانجام داده اندومیدهندما« عیاران»راکمک نما تعهدی که برای این بندگان ستم دیده داده ایم درین راه کمک نما خجالت وشرمنده مگردان درین راه کمک ویاری مان ده.چنان وسیله واسطۀ((میش)) که رستم را امید دردلش پدیدارشد تابه کنارچشمۀ آبی رهنمائی کرد ورستم رفع تشنگی کردونیروگرفت. چنان قوت مان بده که آژدهای متعرض خوابیده در دشتهای بگوا و غیره جاهای کشوررا با همان نفس پاک وزبان پاک که الله اکبرگفته ا یم(( نه نعرۀ تکبیر)) و(( نه هورا)) به ا ژدها حمله ورشویم بگوئیم که نا مردی بود اگر تورا بی نام ازین دشت که پرنده هارا درین دشت رهگذری نیست. ا ژدها ی مغرور و متکبر جهان بگوید وبغرد و بگوید که ستارۀ به خواب نمی بیند تا یورا نیوم را صاحب شود.توچطور جان به مرگ سپردی نامت چیست؟ تو لایق می بینی که مادرت برمرگ توبگرید.؟

  ورستم چنان جسورانه ومتهورانه بگوید که

فرزند مرد آ فرینان این بوم و درم

منم تک وتنها به تنهائی افتخارمادرم

گیرم تورا پوست جدا ازتن برکنم

با این شمشیر بُران برتوحمله ورم

خدا ی توا نا را سپاس گویم که

دریای خون از تنت برزمین برم

چنان رستمانه  به پیکار حق علیه باطل ادامه میدهیم که شیررا درنیستان مان پایگاهی نباشد واژدها را دردشتها وبیابانها ی مان همین طور(( دیو درلباس)) زنان جادوگر وسحرآ فرین را درکنار چشمه آ بها که کمین میگیرند با دسترخوان پرازنعمات با سازوسرود ترنُم برای به دام اندا ختن دام میگسترند با ادا کردن نام الله ا کبرچهرۀ حقیقی این دیو سیاه را دیده اورا از تن تقسیم بردومینمایم. اما جنگ با اولاد برادروخواهر،هموطن همشهری را ننگ قرن به حساب می آوریم. اگررستم با منطق شمشیروزوربازو برای اثبات شهامت خود ونا موس خود ودفاع اززادگاهش برای نجات کا ووس شتافت وبدربارخدا رازنیازکرد اگر ما گناه یا اشتباهی کرده ایم در بدل وطن پرستی ما را ببخش، اما نجات وطن سرزمین ملیونها انسان طفل پیروجوان وابسته به بخشش شما است. درین امر انسانی مارا مدد رسان.

اما امروز این ندا ازحلقوم«عیارا ن» بلند گردیده است.ازهرگوشه وکنار کشوراز بلندای غندامیربگوش«عیاران» صدا میرسد. ازگوشه وگوشۀ لغمان دره ها وبلندیهای علیشنگ وعلینگارصداهای«عیاران» بلند گردیده است.

  ازکوچه وپس کوچۀ خوژیانی، سرخ رود، ازحلقوم «عیاران» ندای انسانی بلند گردیده است. میگویند که برای نجات مادروطن از چنگال دیو معاصر متحد میشویم که ازهرفیر کلمۀ مان درمقابل دشمن صدای حق با لا میشود.

ازهرگوشه وکنارهرات باستان این خلق فرهنگ پرورازحلقوم «عیاران» صدا بالا میشودوپیام میرساندکه نیاززمان برای نجات وطن دستان«عیاران» ناموس پرست را فشارمیدهد.

  انار قندهاری ازمیان تکری انارفروش لبخند میزند میگوید ببین قلب پاره پاره ام را که «عیاران» چگونه درکنارهم پهلو درپهلو نشسته اند. ومیگویند که ما  گوش به آ وازنشسته ایم شعارانسانی را تعقیب مینمائیم و میگوئیم که حفظ ناموس وا بسته به نجات وطن ازچنگ شیطان قرن است.

  خوشۀ انگورکوهدامن ازشاخۀ خردانسانیت آویزان متواضع رو به زمین میگوید که ما «عیاران» دریک خوشه متحد شده ایم که به شما انسانها به اثبات برسانیم جمع ما برای شما عصاره میسازیم تا شما با انرژی باشید برای زدودن اهریمن به ما نند امیرحبیب الله کلکانی ازهرفیرتفنگ تان نعرۀ الله اکبربا لا شود. اما مگراینبار برخلاف سابق ازحلقوم«عیار»نعرۀ الله اکبربا لامیشود.  باقی دارد.


February 1st, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات